این سوغات بارسلون است. روز دوم عید صبح زود آتی و من دنبال یک قهوه خانه می گشتیم که صبحانه اساسی بخوریم و بعد در هیات توریست در آئیم که ناگهان چشمم به این ساختمان افتاد. توضیح این که ساختمان ساده است اما روبرویش یک برج شیشه ای بی مزه ساخته اند. برجی که با همه بی مزگی، آقتاب را برگردانده را روی ساختمان قدیمی روبرویش، آینه شده برای آفتاب، و ...
<$I18NNumdeklab$>:
چه عکسی، چه بنایی که زیبایی احترام به شهروندان از سر و رویش میبارد به گواهی آفتاب.
ممنون از شما به خاطر هدیهی این نگاه.
چه عکسی . من کارم عکاسی است و گواهی می دهم که چناب بهنود نگاه شما خیلی هنرمندانه و حرفه ای است . خدا حفظتان کند
اقای بهنود عاشق نوشته هاتون هستم و عاشق شخصیت ویژه تون . ملی یه خواهش ازتون دارم شما که با قلم سحر امیزتون درباره همه نویسنده ها و شخصیت های تاریخی می نویسید کمی هم از زندگی خوتون با همون قلم خاصتون بنویسید از آتی جان که همپای شماست. اینا برای نسل ما مهمه که بدونیم شخصیت هایی مث شما که برای ما اسطوره اند چگونه می زیند.
جناب بهنود با سلام فکر کنم این آقا سعید اگه اشتباه نکرده باشم جانا سخن از دل ما گفت با تمامی ارادتی که این آقا به شما داره مال ما را چندین صدهزار برابرش کنید بتوان یکمیلیون بجان اون یه دونه پسرتان سر فرصت دست بقلم شید و اونچه تا حالا در باره خودتون همسر گرامیتان ما نمیدونیم برشته تحریر در آورید من متولد 1950 میلادی هستم و تا اندازه خیلی زیاد با آثار گرانبهای شما آشنا هستم و از زندگی شما بسیار کم از ما دریغ ندارید بگذارید در تاریخ بماند آیندگان باید افرادی همچو شمارا بهتر بشناسند متشکرم آتی عزیز را سلام برسانید منتظر میمانیم نادر نادری بابل
سلام آقای بهنود عزیز
این عکس زیبایی که گذاشتید مرا به یاد ساختمانی انداخت که همین چند روز پیش دمدمه های غروب در خیابان فردوسی اصفهان دیدم با درخت های چناری که رو به رویش قد کشیده بود
و حسی که در آن لحظه داشتم بی شباهت به حسی که از دیدن این عکس به من دست داد نبود...
انگار که زیبایی هایی که دور دورند از هم، گاهی احساس یگانگی دلنشینی به آدم می دهند
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home