شیراز و حافظش
در این چند روز گویا خیلی ها به شیراز رفته بودند، یادروز حافظ بود و البته علت اصلی چند روز تعطیلی. دلم آن جا بود. و گمان داشتم که شاید یکی هم به یاد من تفالی بزند از لسان الغیب و البته هم سری به سعدیه که بی گذر از مزار فصیح ترین شاعر ایرانی، زیارت حافظیه هم ناقص است.
اینک خبر رسیده که عزیزانم رفته اند، فالی هم زده اند و همان نوید امیدواری آمده که
حافظ استاد تاباندن آن است که در دل های پائیززده
جناب سعدی هم با آوای شجریان فرموده اند هرچه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر ازآن پشیمانیم
و حالا این عکسی را هم که نفیسه گرفته از حافظیه ببنید که انگار رند عافیت سوز بی خیال پائیز نشسته در میان گل ها، و بی خیال فتنه ها و سنگ هائی که از منجنیق فلک می بارد نشسته میان نقشه ایران. و دارد به ما نگاه می کند. و این همه بهانه ای است برای یادی از حافظ، اسطوره تفکر و رندی. مجسمه فرهنگ و زبان ما. و یادی از شیراز ناز.
<$I18NNumdeklab$>:
درغربتی که هنوز غربتی هم نشده بقاعده؛ بقاعده اما دیوان خواجه را گشودم به زیبانگاری استاد"غلامحسین امیر خانی" وزیباپیرایی " استاد حسین الاهی قمشه ای" با نام"ای ایران!؟":
مژدۀ وصل تو کوکزسرجان برخیزم
طایرقدسم وازدام جهان برخیزم
بولای توکه گربندۀ خویشم خوانی
ازسرخواجگی کون ومکان برخیزم
یارب از ایرهدایت برسان بارانی
پیشترزانکه چوگردی زمیان برخیزم
برسرتربت من با می ومطرب بنشین
تاببویت زلحد رقص کنان برخیزم
خیزوبالابنماای بت شیرین حرکات
کزسرجان وجهان دست فشان برخیزم
گرچه پیرم توشبی تنگ درآغوشم گیر
تاسحرگه زکنارتوجوان برخیزم
روزمرگم نفسی مهلت دیداربده
تاچوحافظ زسرجان وجهان برخیزم
فرصت هایم را چلاندم وبهرجان کندنی هم بود رفتم حافظیه یدرازای بیست واندی سال وبه ملاقات دورییس جمهور: حجت الاسلام والمسلمین حاح سید علی خامنه ای دردهۀ شصت خورشیدی ودکتر محموداحمدی نژاد دردهۀ 80 چندروز پیش. وبخدا گلایه کردم که چگونه سید ما از آن عرفان به این خسران رسید وچطورمحمود ما از آن خسران به این عرفان! خداگفت پای مرا وسط نکش که من خودم بیست سال است از ایران تبعید شده ام. ومن هاج وواج وناباور یاد آن روزی افتادم که در چهار سال پیش برای دیدن بزرگی به سال از خویشان نزدیکم رفته بودم به روستای زادگاهم وپیر قوم ما که سوادی نداشت واینک چشمی هم ونوه اش که درتدارک فرار از وطن بود به من گفت:"می رود ولی پشیمان می شود" وادامه دادکه:" البته اگر هم بماند پشیمان می شود"مشکل این است که ما ایرانی ها از قاعده خارج شده ایم. ونوۀ فراری درمیان آمد که پدر بزرگ معتقد است که هر آدمی از دوجزء تشکیل شده است که عبارتنداز خود آدم وخدای آدم. هرگاه بین خود آدم وخدای آدم جدایی بیفتد آدمها از تعادل خارج شده وبی قراری می کنند. نوۀ فراری قوم ما خندید وادامه داد؛ پدر بزرگ می گوید امروزه روز خدا را از ایران بیرون کرده اند. پس هر کسی در داخل ایران است به دنبال پیدا کردن خدایش حسرت خارج رفتن دارد. هر کسی که رفته است خارج یا می رود مجبور است خودش را در داخل ایران جا بگذارد. پس به محض اینکه در خارج مستقر شد وخدایش را در آغوش گرفت دلش برای خودش تنگ می شود ومی خواهد برگردد ایران.
پیر مرد می گفت مدتهاست گریه نکرده وبا دستمال بزرگی در شیارهای گونه هایش دنبال خدای نوه اش می گشت، ومطمئن بود که خدا برمی گردد به ایران:" ان الله مع الصابرین" یا...هو
صبازمنزل جانان گذردریغ مدار
وزوبه عاشق بی دل خبردریغ مدار
.
.
.
غبار غم برودحال خوش شود حافظ
تو اب دیده ازاین رهگذر دریغ مدار
استاد عزیزم امیدوارم بهار مهمان دلتان شود.
جناب بهنود
به نظر مبرسد که حافظ زرتشتی بوده است .
شواهد امر از اشعار ایشان راجع به پیر مغان و میخانه وباده خوردن
و نظر به اینکه قبرایشان در قبرستان
مسلمانان نیست.
اینطور نشان می دهد.
همینطور عمر خیام همینطور سعدی شیرازی.
و دیگر عارفان ما مانند شهاب الدین سهروردی
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home