Friday, December 5, 2008

برنامه ای از شاپی


امشب به اطلاع دوستی منتظر نشستم تا شاپی بیاید در برنامه زنده از آپولو کانال اول بی بی سی در ساعت پربینده شب شنبه. آمد و گرچه بعد از یک کمدین حرفه ای با سابقه آمده بود و سالن آپولو پر از جمعیت بود اما از همان لحظات اول جمعیت را در دست گرفت. ریسه رفتند. وقتی گفت چرا اسمش را خلاصه کرده و شاپی گذاشته است.

گاهی در می مانم که شاپی بامزه ترست یا هادی خرسندی . در می مانم نسخه از اصل بهترست یا اصل. اما تردید ندارم که کسی در شعر طنز به پای هادی نمی رسد.

دو بار دیگر هم برنامه های استندآپ کمدی شاپی را دیدم اما دیشب دیدم حتی یک نکته هم تکرار نکرد. دست می گذاشت آگاهانه به رفتار نژاد پرست های انگلیسی. طنز می کرد آگاهانه برخوردها را با جامعه مهاجر. اما در عین حال به هیچ کس توهین نمی کرد.

در جوامعی که طنز و کمدی جا افتاده است و هر کس کمدین محبوب خود را دارد، در عین حال قانون از حیثیت آدم ها سخت مراقب می کند، طنزگوئی واقعا مشکل است . همین سه هفته قبل غوغائی شد در بی بی سی به خاطر شوخی دو کمدین در یک برنامه رادیوئی یا یک هنرپیشه پیر. اما شاپی در لندن به مدرسه رفته و از همان بچگی احترام به آدم ها را یاد گرفته لابد که به خوبی می خنداند اما لیز می خورد و توهین هم نمی کند.

جائی که به هویت خود اشاره کرد جمله شمس الواعظین را هم گفت آزادی بیان هست بعد از بیان نیست. و شلاقی هم به خانم معلم های تیپیکال انگلیسی زد. جائی که از مدرسه ابتدائی اش نقل کرد که در نمایش بچه ها به گفته خانم معلم نقش فرشته را همواره باید بلوندها بازی کنند.

باری چه خوب بود نیم ساعتی که شیرین زبانی شاپی فراهم آورد و آن جا که اختلاط زبانی مادرش را سوژه کرد . نگاش کن با آن رد هت. چرا اینقدر فت شدی فت.

<$I18NNumdeklab$>:

At December 5, 2008 at 6:13 PM , Anonymous Anonymous said...

thank u so much beatiful

 
At December 5, 2008 at 6:13 PM , Anonymous Anonymous said...

nice oh my god

 
At December 7, 2008 at 3:33 PM , Anonymous Anonymous said...

زنده باشید. و درود بر شما. ایشان را نمی شناختم به واسطه ی نوشته ی شما آشنا شدم. برنامه را که دیدم کلی خندیده بودم. الحق که زبان شیرینی دارند در هدیه دادن شادی به مردم. آنجا که از خاطرات مدرسه می گفتند غم ام گرفت. به خودم گفتم امیدوارم فرزندم در این جامعه بزرگ نشود که اگر دختر بود به او بگویند چهره ی تاریک و موهای سیاه می تواند نقش فواحش بابل را بازی کند و موطلائی ها نقش فرشته! تبعیض نژادی در این جامعه هنوز موج می زند و بسیار عذابم می دهد.

 
At December 10, 2008 at 2:10 PM , Anonymous Anonymous said...

Aghaie Behnoud, kash yeki az jomlehaton ro edit mikardin; oonja ke migin chon london dars khonde ehteram be adama ro yad gerefte. Yani age kasi Iran dars khonde bashe ehteram gozashtan ro nemidone?

Fekr konam manzoreton in boode ke chon london dars khonde ba ghavaede inja ashenatare.

 
At December 11, 2008 at 5:07 AM , Anonymous Anonymous said...

به روز و بهروز باشید ارادتمند عمو

 
At December 12, 2008 at 10:14 AM , Anonymous Anonymous said...

سلام
1- ارتباط عکس با نوشته را درنیافتم
2- پسرتان طراح لباس است، نه؟
3- یکی از دوستان ماجرایی را که از دمان شما شنیده بود برایمان تعریف کرد که یک زمانی می خواستید کاغذ کادو تولید کنید. برایم غریب بود که ماجرایی این گونه مربوط به شما باشد
4- برای کامنت گذاشتن برای شما باید از هفت خان رستم گذشت
5- اگر مطلبی مزین به نام شما بود می خواندمش، وبلاگتان را تازه یافته ام

 
At December 20, 2008 at 5:40 PM , Anonymous Anonymous said...

سلام !خواستم یادی کرده باشم از دوستان در این شب یلدا و به رسم دوستی و ادب این بیت "خاقانی "را تقدیم کنم :

"همه شبهای غم آبستن روز خراب است

یوسف روز، به چاه شب یلدا بیند "

روزگارتان خوش و بر وفق مراد باد!فرزاد حسنی – یلدای 87- تهران

 
At December 29, 2008 at 2:46 AM , Anonymous Anonymous said...

با درود

فکر کنم پاقدم من سنگین بود
تازه وبلاگتون رو پیدا کرده ام
چیزی بنویسید
به روز کنید
لطفا
مرسی از توجه تان
پیشاپیش

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home