شعری از برشت
شاید خوانده باشید و شاید ده ها بار. اما باز هم بخوانید و ببنید آدمی مانند برتولت برشت به سادگی بزرگ نمی شود چون چشمی دارد که دورها و دیرها را می بیند. اگر از درد می گوید درد حقیر امروزی نیست.
دختر كوچولوی صاحبخانه از آقاي كي پرسيد:
اگر كوسه ها آدم بودند، با ماهي هاي كوچولو مهربانتر ميشدند؟
آقای كي گفت : البته ! اگر كوسه ها آدم بودند،
توی دريا براي ماهيها جعبه های محكمي ميساختند،
همه جور خوراكي توی آن ميگذاشتند،
مواظب بودند كه هميشه پر آب باشد.
هوای بهداشت ماهی های كوچولو را هم داشتند.
برای آنكه هيچوقت دل ماهي كوچولو نگيرد،
گاهگاه مهماني های بزرگ بر پا ميكردند،
چون كه گوشت ماهي شاد از ماهي دلگير لذيذتر است !
برای ماهی ها مدرسه ميساختند
وبه آنها ياد ميدادند
كه چه جوری به طرف دهان كوسه شنا كنند
درس اصلي ماهيها اخلاق بود
به آنها مي قبولاندند
كه زيبا ترين و باشكوه ترين كار برای يك ماهي اين است
كه خودش را در نهايت خوشوقتي تقديم يك كوسه كند
به ماهی كوچولو ياد ميدادند كه چطور به كوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای يك آينده زيبا مهيا كنند
آينده يی كه فقط از راه اطاعت به دست ميآييد
اگر كوسه ها ادم بودند،
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان كوسه تصاوير زيبا و رنگارنگي مي كشيدند،
ته دريا نمايشنامه به روی صحنه ميآوردند كه در آن ماهي كوچولو های قهرمان
شاد و شنگول به دهان كوسه ها شيرجه ميرفتند.
همراه نمايش، آهنگهاي محسور كننده يی هم مينواختند كه بي اختيار
ماهيهای كوچولو را به طرف دهان كوسه ها ميكشاند.
در آنجا بي ترديد مذهبی هم وجود داشت
كه به ماهيها می آموخت
زندگي واقعي در شكم كوسه ها آغاز ميشود