از نرودا
این ده شعر است از کتاب راستی چرا از شعرهای پابلو نرودا که احمد پوری به خوبی و پیراستگی ترجمه کرده و چه روان و چه خوب.
باور نداري جمازه ها
مهتاب در كوهان دارند؟
2
اگر رنگ زرد تمام شود
با چه نان بپزيم؟
3
كدام دشوارتر است
پاشيدن بذر يا درو كردن محصول؟
4
هندوانه به چه مي خندد
وقتي خنجر به گلويش مي نهند؟
5
چرا پنجشنبه وسوسه نمي شود
پس از جمعه بيايد؟
6
در اين سپيده دم بايد
از ميان دريا و آسمان يكي را انتخاب كنم؟
7
چه كسي مي تواند دريا را متقاعد كند
كه عاقل باشد؟
8
آيا اقيانوس باد ها هم
جزيره و درخت دارند؟
9
پرتقال ها بر درخت
آفتاب را چگونه تقسيم مي كنند؟
10
چرا ياد نمي دهند هلي كوپتر ها
از پستان آفتاب عسل بمكند؟
<$I18NNumdeklab$>:
aakh ke che raghsi kardand naan o hendevane o bazr o baad o aaab o porteghal o aftab o shoma ba in dele ma....akh ke che raghsiii
اون قدیمها وقتی انشا مینوشتیم همیشه حقیقت یکی بود نوشته ها و سبک نوشتارها فرق میکرد اما همیشه همه به حقیقت وفادار میماندند . همیشه علم بهتر از ثروت بود . وقتی زنگ تاریخ مینوشتیم نادر که بود و چه کرد ؟ کما بیش همه از اینکه او یک اصطبل دار ساده بود که با کوشش و رشادت ارتشی آماده کرد و همه را متحد کرد و دولتی قوی ایجاد کرد بر ویرانه صفویه میگفتیم ، حمله به هندوستان و نهایتا همه از کور شدن دل او به توهم توطعه میگفتیم و کور کردن پسر و کشته شدن به دست نزدیکترین یاران خود از ترس خشم بی پایان او . هیچ کس نمیگفت او دست نشانده روس ها بود یا عثمانی ، یا او به هند نرفت ، یا الماس ها را از هند آورد ایران و فروخت به فلان و بهمان، .... حتا رژیم شاه که از مصدق نخست وزیر ملی خود دل خوشی نداشت هیچ وقت سعی نکرد امیر کبیر یا قائم مقام فراهانی را که نخست وزیران مغضوب شاهان بودند را بد نام کند یا نسبت به ملی بودن آنها تردید ایجاد کند و جانب شاهن را بگیرد . .
اما تصور کنید ۵۰۰ سال دیگر در مورد امروز ایران بخواهند مطلب بنویسند :
۱)توده ایها میگفتنند احمدی نژاد یهودی بود نفوذی امریکا بود (سایت پیک نت )
۲) یهودی ها میگفتنند او دشمن یهود بود میخواست اسرائیل را از نقشه پاک کند
۳)چپ های غیر توده ای و مجاهدین میگفتنند او مهره امریکا بود ، امریکا خودش ج ا را آورده بود و با احمدی بازی موش و گربه میکرد هدف اصلی مخالفت با کمونیسم و ایجاد هلال سبز بود .
۴)مذهبی ها ی سنتی و اصول گرایان میگفتند او و مشایی میخواستند نظام ولایی را به انحراف بکشند ، ایرانیت را وارد اسلام کنند با توطعه .
۵ ) موسوی یادش می آمد که آنها در شمارش رای یک اختلافاتی داشتند که حل نشد. اما هر دو روی امام و بازگشت به او ۱۰۰ در ۱۰۰ هم کلام بودند
۶) اپوزیسیون خارج کشور یادشان می آمد که با او و هر چه او میکرد مخالف بودند حتا اگر از مکتب ایران میگفت حقه بازی بود ، مهمانی میداد زن و مرد قاطی میشدند حقه بود ، شراب سرو میشد تقلب بود ، با امریکا مخالفت میکرد آتش افروزی بود ، میخواست صلح کند به او ایراد سازشکاری میگرفتیم ، با حجاب مخالفت میکرد او را هم صدا با سنتی ها میکوبیدم ، به نظر ما لاریجانی و توکلی و مطهری زیاد اشکال نداشتند چون ما اصلا در مورد آنها چیزی نمینوشتیم فقط مخالفت آنها را با احمدی بزرگ نمایی میکردیم . وزیر زن میگذاشت مخالفت میکردیم مثل متحجرین . اما موسوی میگفت وزیر زن گذاشتن در اختیار ریس جمهور تنها نیست و مجلس باید تایید کند صوت میزدیم ، کف میزدیم ، میگفتیم بیچاره نمیتواند ، نمیگذارند . (سایت اخبار روز و ......)
۷ )آمریکائیها میگفتند او با وسائل خطرناک زیاد بازی میکرد ، ممکن بود دنیا را به آتش بکشد .
۸ )بعضی عرب ها میگفتند او زیادی در مسائل عرب ها فضولی میکرد ، عربهای دیگری هم میگفتند او تنها کسی بود که دوست واقعی اعراب و ضد اسرائیل و امریکا بود .
۹ )روس ها میگفتند او خیلی به ما حال داد تا همین اواخر کلی سود بردیم تا اینکه شریک بهتری پیدا کردیم ان سوی اقیانوس اطلس ، هنوز با او مراوده داشتیم ولی برخی حرفهای او ما را ناراحت میکرد .
۸)چینی ها میگفتند : کی ؟ احمدی نژاد ؟ ما قبل از او و بعد از او از تسبیح و سنگ قبر تا موشک و کامیون و کفش و بنزین می دادیم به او و بقیه . هر چی بود سود ما هرگز خللی ندید .
۹)ونزوئلایی ها پروژه خانه سازی ارزان او را به یاد میاوردند و میهمانی افطار در جوار حرام ، برزیلی ها سود کلان گوشت فروختن تا صنایع خرد و ریز دیگر را .
۱۰ ) مردم کشور های غیر قابل دید روی نقشه او را بزرگترین کمک کننده بدون چشم داشت به یاد می آوردند
۱۱ ) کاسترو اگر زنده بود یادش می آمد که همش تقصیر امریکا و ارتش او بود و احمدی گناهی نداشت اما جنگ اتمی ممکن بود اتفاق بیفتد !!!؟؟؟ ( مگر احمدی اتمی بود ؟)
12 س )مسلمانان رادیکال او را سپر خود در مقابل امریکا به یاد می آوردند. چون بقره حکومت ها ی اسلامی دوست امریکا بودند .
هوا سنگین است اینجا ، کسی پنجره ای باز کند. پنجره ای به سوی حقیقت ، در های مصلحت را کسی ببندد . کسی ان پرده را بیاندازد
دلم هوای انشا ها ی گذشته را دارد . ان زمان که هنوز از همسایه شمالی یاد نگرفته بودیم که تاریخ را وارونه کنیم ، دوباره همه چیز را تعریف کنیم ، همه چیز را از پشت عینک مارکسیسم لنینیسم ببینیم ، از فیلتر دیالکتیک و استالین سنج عبور دهیم . آزادی را به مسلخ عدالت ببریم . عدالتی که هرگز وجود نداشت .
دلم هوای امیر کبیر و قائم مقام و ستار خان و باقر خان و مصدق را دارد . کسی پنجره ای روشن به گذشته باز کند . کسی چون بازرگان که خلاف رسمیت و باورهای غلط افراطی که تا مغز و اعصاب توده ها نفوز کرده با شجاعت و با بیان ساده از سیاست گام به گام بگوید . در عصر اسلام گرایی افراطی و کشتار از رحمت صحبت کند . وقتی همه جا را عمامه بسر ها پر کرده اند و سه تا سه تا صلوات میفرستند تا بتی بسازند سهمگین برای شکستن همه چیز و همه کس ، کراوات بزند و دست زدن را از مردم طلب کند . وقتی همه فریاد خشم و خون خواهی و امپریالیسم ستیزی را دیوانه وار فریاد میکنند او با امریکا مذاکره کند .
وقتی ماشین انقلاب پر قدرت به پیش میتازد و خرد و عقل را زیر پا خورد میکند او از ماندن شاه و سلطنت کردن او بگوید . با اعدام بدون دادگاه و وکیل و هیات منصفه سران رژیم پیش در واپسین روز های انقلاب خون و آتش مخالفت کند . کسی که وقتی زیر چرخ بلاهت انقلابی و بولدوزر حماقت ضد آمریکایی و جنون ولایت و خلافت از پا در آمد شجاعت داشته باشد استعفا دهد ، بگوید سه سه بار به ۹ بار غلط کردیم به جمهوری اسلامی رای دادیم . نه آنکه ۲۳ سال بعد به زور سند مشکوک بسازند برایش که در اعتراض به چیزی استعفای یواشکی کرده که اصلا با ان موافق بوده .
حالم دارد از آرمان گرایی ، شهید پروری ، جنجال و هیاهو های سیاسی بر سر جزئیات برای فدا کردن اصول ، جنگ بر سر چسباندن شهدا و یا زندانیان سیاسی به باند خود ، بازی با کلمات ملی و ملت و قوم ها و زبان مادری به منظور بهره برداری سیاسی و تحریف بهم می خورد . کسی پنجره ای باز کند قبل از اینکه خیلی دیر شده باشد . پنجره ای به سوی حقیقت
دیدن دوستی رفتم ، تصادفاً یک کلاس سیاسی با ایشون بودم. گذشته از لذتی که از نشستن سر کلاس دانشکده بعد از حدود بیست سال بردم - موضوع جالبی اتفاق افتاد:
حاج آقا حین بحث سیاسی (یک طرفه)، بین صحبتها گفتند: همه اش تقصیر این روشن فکرهای... ست که ما اقتصادمون اینطور شده!
مثلاً این مسعود بهنود ....
بی اختیار و بلند خنده ام گرفت و ایشون یکباره با ناراحتی خطاب به من گفت : نکنه طرفدارشی ؟!! گفتم خیرحاج آقا ! تا اونجا که بنده اطلاع دارم ایشون از اقتصاد به اندازه شما سررشته نداره! گفت اینو که میدونم بنده من باب مثل عرض کردم ...
دلم به حال شما سوخت و تا آخرکلاس کلّی خندیم...
خلاصه نقل مجلس شده بودید !!
با سلام:
مطمئن شدم که یا رانندگی بلد نیستید و یا با پارتی گواهینامه گرفتید !
دربرنامه صفحه 2 امروز -18 شهریور- کاریکاتوری را نمایش دادید که مفهوم آن اینست: محل عبور حیوانات اهلی - اخطار
و جنابعالی گفتید: مفهمو این تابلو اینست که: عبور گاو ممنوع !!
یک ساعت خندیدیم و حال کردیم.
دوستی در آموزشگاه میگفت زیدی در تعریف تابلوی (احتیاط- کارگران مشغول کارند گفته بود : عبور عمله با بیل ممنوع !!.......
با سلام به باباتاریخ مسعود خان بهنود:
بی تردید اگر قرار باشد من از همه اسطوره های زندگیم یکی را انتخاب کنم کسی جز شما نخواهد بود .
برای نسل من که با "سلام " و "صبح امروز " به دنیا آمد و با "نشاط" زندگی کرد و در " بهار" و "یاس" نفس کشید "جامعه مدنی " امروز کابوسی شده که تنها در گزین گویه هایی تاریخی نیکانی چون شما می توان آنرا استشمام کرد به راستی این نسل جوان چه زود پیر شد با انبوهی از رویاها یش.
پاینده باشی و ماندگار
ما با باد صبحگاهی زاده شده ایم و
با نسیم عصرگاهان
خموش و ساکت و آرام
پشت لبهای
یک نی لبک زن
به هوای غمین
تزریق می شویم.
همین
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home