نکته این جاست
نوجوانی بودم که درسی از دور آموختم از استاد علامه جلال همائی، ایستاده بودم و گوش می دادم که استاد با شاگردانش به گفتگو بود اول خیابان آناتول فرانس ، شرق دانشگاه . گویا یکی از شاگردان اظهار دلتنگی کرده بود استاد گفت شما می دانید ما یکی از سه چهارمیلیارد موجودی هستیم که در یکی از سیاره های منظومه شمسی است و او خودش یکی از مثلا چند هزار منظومه شناخته است و انتهای این کائنات پیدا نیست و در وهم نمی گنجد.
استاد به این جا که رسید انگشتانش را جمع کرد و گفت غم اینقدری که ناله و فغان ندارد. به این گفته حقارت ما و کوچکی غممان را بازگفت. از آن زمان هر گاه که از چیزی چنان دلگیر شدم که گویا پایان دنیاست، یک کتاب نجوم کوچک جیبی پیدا کرده بودم که از اولش اندازه های کائنات را می خواندم و تجسم می کردم. آن کتاب همیشه همراهم بود و هست. حالا شما به جای آن کتاب برای دانستن حد و اندازه مان این فیلم را ببنیند و اما مهم است که آدمی به همین ارزن اندازه ای که دارد اما مغرش می تواند انشتین باشد یا مولانا. نکته همین جاست