tag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post5731780222176406721..comments2023-06-22T05:22:27.714-07:00Comments on شب نوشته ها: خبر خوردیم از عزرائیلmasoudbehnoudhttp://www.blogger.com/profile/09891798049091881743noreply@blogger.comBlogger6125tag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post-31133071574779169332008-02-04T10:27:00.000-08:002008-02-04T10:27:00.000-08:00حالا شما روزنامه نگارها و همچنین شما که دلتان دعوا...حالا شما روزنامه نگارها و همچنین شما که دلتان دعوا می خواهد مراقب باشید خبر شما را نخورد .Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post-58162114437792461842008-02-03T05:21:00.000-08:002008-02-03T05:21:00.000-08:00بله متوجه شدم . عزرائیل این روزها خیلی سرش شلوغ اس...بله متوجه شدم . عزرائیل این روزها خیلی سرش شلوغ است . اما آدم هم باید یک قابلیتی داشته باشد که عزراییل سراغش بیاید وگرنه هر بادمجانی که اسم خودش را بگذارد روزنامه نگار که آفت ندارد .( بادمجان حرف بدی نیست لطفا اگه می خواهید اینو پابلیش کنید بادمجان را حذف نکنید ) آخ که آقای بهنود نمی دانید چقدر دلم می خواهد با کسی دعوا کنم .Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post-61750127798894673692008-02-01T11:29:00.000-08:002008-02-01T11:29:00.000-08:00نه خوشمزه . خبر خوردیم یک اصطلاح روزنامه نگاری است...نه خوشمزه . خبر خوردیم یک اصطلاح روزنامه نگاری است و مربوط به موقعی است که رقیب خبر را زودتر به دست می آورد و از ما عقب می افتد در این صورت می گویئم خبر خوردیم. یعنی شکست خوردیم. در این جا هم منطور آقای بهنود این است که عزرائیل از ما زودتر رسید. ما را شکستAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post-61354495448132007962008-02-01T08:02:00.000-08:002008-02-01T08:02:00.000-08:00اما خوب حالا این خبر خوردیم یعنی چه ؟ مربوط به شما...اما خوب حالا این خبر خوردیم یعنی چه ؟ مربوط به شمالی ها است ؟Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post-69671869128391745432008-01-11T06:00:00.000-08:002008-01-11T06:00:00.000-08:00سلامنگارش زیبای شما همیشه آرامش بخش است. همیشه در ...سلام<BR/>نگارش زیبای شما همیشه آرامش بخش است. همیشه در این می مانم که به سوکواران چه می توان گفت...احمدرضا احمدی در یادداشتی که پس از رفتن قیصر نوشته بود حرف دلم را زد...چرا باید دل خوش کرد؟<BR/>با یادداشتی برای کیومرث پوراحمد به روزم نمی دانم این افتخار شامل حالم می شود که شما نظرتان را بگذارید<BR/>متشکرم<BR/>www.sizdah.blogfa.comAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post-38188933406115169612008-01-09T17:53:00.000-08:002008-01-09T17:53:00.000-08:00آقای بهنود منتظر بودم بنویسید. بگذارید برایتان بگو...آقای بهنود منتظر بودم بنویسید. بگذارید برایتان بگویم که مهران هر وقت با شما صحبت می کرد می آمد و می گفت وای چه صدائی دارد اگر من داشتم کار را ول می کردم و می رفتم گوینده می شدم و راحت و بی دردسر پول در می آوردم. نمی دانید چقدر به بزرگ تر ها احترام داشت و نمی دانید چقدر دلمان خون است. ممنون از شما که یادی از او کردید<BR/>ما همکارانAnonymousnoreply@blogger.com