tag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post322361669259287777..comments2023-06-22T05:22:27.714-07:00Comments on شب نوشته ها: شاهرخ و سوک مادرmasoudbehnoudhttp://www.blogger.com/profile/09891798049091881743noreply@blogger.comBlogger5125tag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post-59858059056348157612007-09-15T02:55:00.000-07:002007-09-15T02:55:00.000-07:00این گونه نوشتن این غزل به منظور عدم قطع ارتباط واژ...این گونه نوشتن این غزل به منظور عدم قطع ارتباط واژگان در جمله ها بود. تجربه ای مربوط به چهار پنج سال پیش. به هرحال این یک غزل است:<BR/><BR/> <BR/><BR/> <BR/><BR/>سه نقطه ... سکسکه....ساکت ! <BR/><BR/>خطی سياه و ممتد و ترانه ی يک مردِ مست و سر در گم :<BR/><BR/>« تلو تلو »<BR/><BR/>و سپس آسمان مرده و غم گرفته ای که نمی بارد از لجِ مردم<BR/><BR/>شما, بله, خودتان, خانمِ قشنگِ سياه ! <BR/><BR/>که روی لحنِ صداتان نشسته يک کژدم<BR/><BR/>چرا نگاهِ شما راه می کشد هر شب<BR/><BR/>از اين کويرِ ترک خورده تا حوالیِ رُ م<BR/><BR/>و بعد , مست -همان مستِ سطرِ اولِ شعر-<BR/><BR/>نگاه کرد به دختر<BR/><BR/>نگاه کرد به خُم<BR/><BR/>و ديگر هيچ صدايی نيامد الّا دف<BR/><BR/>تُ تُم تُ تُم تُ تُ تُم تُم تُ تُم تُ تُم تُم تُمsohoorihttps://www.blogger.com/profile/00259367950292331707noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post-1752894470311127442007-09-14T16:16:00.000-07:002007-09-14T16:16:00.000-07:00من خيلي به شما حسادت ميكنم آقاي بهنود، خيلي زياد....من خيلي به شما حسادت ميكنم آقاي بهنود، خيلي زياد. هميشه دلم ميخواست روزنامهنگاري مثل شما باشم. روزنامهنگار شدم، اما نه مثل شما. يادم نمي ره روزي رو كه دست برقضا در شوراي تيتري كه شما عضو ثابت اون بوديد، شركت كرده بودم. شركت كه نه، در واقع فقط حضور داشتم. سال 81 بود. برام باور كردني نبود كه يك صندلي بين من با مسعود بهنود فاصله است. مسعود ِ بهنود ِ آدينه! شما رو از آدينه شناخته بودم.تمام حرفهايي كه اون روز زدين رو به خاطر دارم! راجع به مطلبي بود كه كسي در روزنامه ايران نوشته بود اندر مزايا و معايب متروي تهران كه فكر ميكنم اون روزا هنوز در دست ساخت بود. يادتونه؟<BR/>منو ببخشيد، ذهنم رفت به اون سالها و كلي حرفهاي بيسر وته زدم. شرمنده. فقط ميخواستم بگم كه هميشه از كوچ شما تاسف ميخورم. از فكر اينكه حضورتون چه قدر مي تونست براي نسل جديد روزنامه نگارها مفيد باشه، غصهام ميگيره. اقاي بهنود عزيز، از صميم قلب اميدوارم هميشه سلامت و سربلند باشيد. دلم ميخواد روزي برسه كه بتونم در كنار شما كار كنمAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post-37597525098770937702007-09-13T15:48:00.000-07:002007-09-13T15:48:00.000-07:00از جناب کامشاد قبلا ترجمه خوب قبله عالم را خواندیم...از جناب کامشاد قبلا ترجمه خوب قبله عالم را خواندیم و این اواخر هم کتاب مترجمان و خائینان را دیدم که البته به کار من نیامد. اما این که شما نوشته اید را باید خواند چون شاهرخ مسکوب عزیز ما بود و خدمت ها به ادب پارسی کرد.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post-36579016338189422822007-09-13T15:46:00.000-07:002007-09-13T15:46:00.000-07:00آی آدم ها. راستی آقای بهنود با این دل نازک . یک رو...آی آدم ها. راستی آقای بهنود با این دل نازک . یک روزی برای ما بگوئید که ایا درست است که خانم همان ماهی جون مادر بزرگ شماست. آیا این درست است که شما از خانواده قاجار هستید. آیا این درست است که سلطنت طلب هستید. این ها همه می تواند حسن های شما باشد از باب انتقاد نگفتم ها.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-5443659660493505181.post-51060687960682252562007-09-13T15:45:00.000-07:002007-09-13T15:45:00.000-07:00رفتم که بگیرم و بخوانم چنین کتابی را که نوشته اید ...رفتم که بگیرم و بخوانم چنین کتابی را که نوشته اید باید خواند. با تشکر اگر هر گاه کتاب خوبی خواندید ما را هم به یاد داشته باشید ممنون می شویم فقط دو سطر بنویسید برای من یکی کافی استAnonymousnoreply@blogger.com