وقتی به بارسلونا می روی یک بار در بلندی شهر مبهوت آن اعجوبه می شوی که نامش میرو بود، یک و بلکه چند بار در وسط شهر مبهوت اعجوبه ای دیگر که نامش پیکاسو بود. این یکی را از نزدیک دیده بودم و البته از دور.
پیکاسو قطعا نابغه بود و به نظر من نابغه ای بود که گزیده هم نگذاشت و آنقدر خودخواه نبود که کارهای متوسط را بشکند و پاره کند. تا زنده بود هی کار کرد و آخر سری هی کوزه های چینی ساخت که امروزه روز اطراف جهان به بهای اندک به فروش می رسد. و ای عجب که هیچ از عظمت او کم نکرد.
این جا آتی مبهوت پیکاسو است و من هم دزدانه عکسی گرفته ام که نباید گرفت . او هم پایش را لب خط گذاشته از آن جلوتر برود زنگ به صدا در می آید که ای مردمان چه نشسته اید که یکی به میراث فرهنگی ما نزدیک شد. و چنین می پایند مردمان آثار فرهنگی شان را